حسینم...
صدای قدم های مهرابات کوچه دلم را پر کرده است
قلبم با شنیدن صدای کاروانت پر میکشد
محرم آمد تا بگوید حسین فراموش نشدنی است
آمد تا بگوید: هیهات من الذله
دلم هوای کوچه های کربلا را کرده است...
بقیه متن در ادامه مطلب...
منبع: http://hoseinjan.blogsky.com
موضوعات مرتبط: مناسبتهامحرمامام حسین و عاشورادل نوشته
برچسبها: امام حسینمحرمدلنوشته برای امام حسینکربلاimam hosseinshiaشیعه
The best time is the moment that
be under rain
Besides beloved،
your love،
your imam،
and your master
This means happiness
موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) امام علی(علیه السلام)امام حسین و عاشوراگالری تصاویر
برچسبها: imamshiabest timebest momentthe best timeholy shrineimam husseinامام حسینبهترین لحظهامامشیعه
سلام دوستان عزیز متاسفانه یه عکسی پخش شده وخیلی ها اون روی روی پروفایلاشون گذاشتن بدون اینکه حتی ذره ای به اون دقت کنن❗
تو این عکس یه سوار رو نشون میده سوار براسب سفید که یه پرچم قرمز تو دستش داره و یه کلاه خود با پرهای سبز به سرش ، که بالا تشبیه حضرت عباس ❗❗❗❗
دوستان خودم کمی اگه سرعکس زوم کنید می بینید که تمام لباس این سوار زره آهنین و مشکیه حتی کفش هاش و پاهاش و عمامه به سرنداره
درحالی که لباس اعراب اینطور نبوده زره آهنین به تن داشتن دست هاشون رو با دست بندها و ساعد بندهای چرمین بستن و ازهمه واضح تر اینکه این سوار روی سینه اش حرف((S)) لاتین به رنگ سفید روی زرهش هست ومثل عربها عمامه و لباس نداره،❗❗دوستان دقت کنید این هم یک حربه و مکر جدید دشمن برای توهین به مقدسات لطفا نشر بدید و هرکی هم داره رو پروفایلش برداره
اون اس انگلیسی مخفف satan هست که به فارسی همون شیطان میشه وس اون مرد سوار حضرت عباس نیست شیطان هست!!
مراقب اطرافمان باشیم....
برچسبها: حیله های دشمنمواظب باشیمحضرت عباسامام حسینشیطان
نمرود بن کنعان، در شهر بابل فرمانروايي و سلطنت ميکرد و چون دامنهي تسلط و نفوذش توسعه يافت، مردم را به پرستش خويش دعوت کرد و مردم هم که در برابر بتهاي سنگي و چوبي سجده ميکردند، به آساني طوق بندگي او را به گردن نهادند و تن به خدايي او دادند.
مدتها گذشت و مردم در چنين گمراهي و ضلالت بزرگي به سر ميبردند و يکباره خداي بزرگ را فراموش کرده بودند تا آن که خداوند اراده فرمود از ميان آن قوم، رهبري عالي مقام برانگيزد و به ارشاد او، مردم را راهنمايي فرمايد.
يکي از ستاره شناسان که در دربار نمرود مقامي شامخ داشت، روزي به عرض رسانيد که نجوم دلالت ميکنند که به زودي شخصي قيام ميکند و بساط بت پرستي را واژگون ميسازد و مردم را به دين جديدي دعوت ميکند، نمرود پرسيد: از چه سرزميني قيام ميکند؟ گفت: از همين سرزمين ولي تاکنون، نطفهي او منعقد نشده و پا به رحم مادر نگذاشته.
نمرود براي پيشگيري از اين موضوع، دستور اکيد صادر کرد که بين زنان و مردان جدايي بيندازند، تا نطفهي او بسته نشود و چنين شخصي پا به عرصهي وجود نگذارد، نمرود نادان گمان ميکرد با اين اقدام عاجزانه ميتواند در برابر ارادهي ازلي و خواست خداوندي سدي ايجاد کند و مانع اجراي قضاي الهي شود.
در همان محيط پر خفقان نطفهي ابراهيم بسته شد و مادرش به او حامله گرديد ولي آثار حمل در او آشکار نگشت، مدت حمل به سر رسيد و مادرش براي وضع حمل، سر به بيابان نهاد و از ترس مأمورين نمرود به غار کوهي پناهنده شد و ابراهيم در همان غار چشم به جهان گشود، مادرش دريچهي غار را با سنگ محکم کرد و به شهر بازگشت، خداوند عالم از انگشت ابراهيم چشمههاي شير جاري ساخت و مواد غذايي لازم را به او رسانيد تا ابراهيم کم کم بزرگ شد و چون به سيزده سالگي رسيد محرمانه، با مادرش به شهر آمد.
آزر، عموي ابراهيم يکي از بت تراشهاي معروف بابل بود و پسرانش بت فروش بودند، آزر وقتي ابراهيم را ديد او را با فرزندان خود به فروش بت فرستاد، ابراهيم ريسمان به گردن بتها ميبست و روي زمين ميکشيد و در خاک و گل و لاي آلوده مينمود و فرياد ميزد: مردم بياييد و بتهايي را که نه جان دارند و نه فهم و ادراک و قادر بر هيچگونه نفع و ضرري نيستند از من خريداري کنيد. طرز رفتار ابراهيم نسبت به بتها بنظر بت پرستان اهانت آميز ميآمد و کار به جايي رسيد که آزر ابراهيم را نصيحت کرد و چون بياثر بود، او را به زندان انداخت.
ابراهيم را خداوند متعال براي راهنمايي مردم گمراه و بت پرست بوجود آورد و او را به مقام شامخ پيامبري و نبوت مفتخر فرمود، ابراهيم دلي مملو از ايمان به خدا داشت و ذرهاي شک و ترديد در مورد قدرت پروردگار در قلبش راه نداشت ولي براي اينکه حقايق اشياء بر او روشن شود و بصيرتش افزون گردد، از خدا درخواست کرد که به او بنماياند چگونه مردگان را زنده ميکند، خطاب آمد که مگر تو ايمان به بعثت نياوردهاي؟ ابراهيم گفت: چرا، ايمان آوردهام ولي مايل هستم ببينم تا اطمينان و يقينم کامل گردد، چون ابراهيم حقيقتا غرضش اطمينان خاطر بود، خداوند به او وحي فرستاد که چهار پرنده بگير و پس از کشتن آنها همه را در هم بکوب و سپس آن را به چند قسمت تقسيم کن و هر قسمتي را بر سر کوهي بگذار و يک يک آنها را بخوان، تا به اذن خدا زنده شوند و نزد تو آيند.
ابراهيم فرمان خدا را به کار بست و پس از کشتن و کوبيدن و تقسيم کردن گوشتهاي درهم آميختهي پرندگان، آنها را صدا زد، از هر جا جزيي جمع آمد و به هم متصل گرديد و جان در آن دميده شد و پرندگان ديگر بار زنده شدند.
ابراهيم مأموريت الهي و آسماني خود را شروع کرد و در آغاز کار، عمويش آزر را به سوي خدا و پرستش پروردگار يگانه دعوت نمود، دلائل و براهين توحيد را با منتهاي ادب به آزر گوشزد کرد، آزر با تندي و خشونت به او پاسخ داد و او را از نزد خود راند، ابراهيم که در ابتداي کار با شکست مواجه شده بود، با دلي افسرده از نزد آزر خارج شد ولي روش آزر او را سست نکرده بلکه تصميم او را، دائر بر راهنمايي و هدايت قوم محکمتر ساخته بود، ابراهيم نزد قوم آمد و براي اينکه به آنان بفهماند بت پرستي راه خطا و گمراهي است نخست از آنها پرسيد: شما چه چيز را پرستش ميکنيد؟ قوم گفتند: معبود ما بتها هستند که به پرستش آنها قيام مينمائيم و حوائج خود را از آنها ميخواهيم و در هنگام بروز حوادث ناگوار به آنها پناهنده ميشويم.
ابراهيم پرسيد: آيا بتها سخنان شما را ميشنوند و نفع و ضرري از آنها ساخته است؟ گفتند: نه، بلکه چون پدران ما بتها را ميپرستيدند ما هم به پيروي از روش آنها بت ميپرستيم. ابراهيم گفت: هم شما و هم پدران شما در گمراهي آشکار بودهايد و اين بتهاي سنگي و چوبي که مالک سود و زيان خود نيستند شايستگي پرستش را ندارند، پرستش مخصوص پروردگار يگانهاي است که خالق آسمانها و زمين و مدبر امور آنها است.
سپس ابراهيم در مقام بيان قدرت خداوند برآمد و گفت پروردگار بزرگ آن کس است که مرا آفريده است، پس او مرا هدايت ميکند و او است که مرا آب و غذا ميدهند و چون بيمار شوم مرا شفا ميبخشد و او است که مرا ميميراند و سپس زنده ميگرداند و او است که من اميدوارم در روز قيامت مرا بيامرزد.
ابراهيم، با اين بيانات، مردم را به پرستش خداوند دعوت کرد، ولي قوم در برابر دلايل ابراهيم، يک مشت حرفهاي بيهوده و پوچ تحويل دادند و حاضر نشدند از بت پرستي دست بردارند، از اين رو، ابراهيم درصدد برآمد بتها را بشکند و عملا به مردم نادان بفهماند که اين بتهاي بيجان و ناتوان، لايق پرستش نيستند.
نمروديان عيدي داشتند که همه ساله در آن روز مراسم مخصوصي را اجرا ميکردند و آن روز را در خارج شهر به سر ميبردند، چون ايام عيد فرا رسيد عموم مردم از شهر خارج شدند. ابراهيم به عنوان کسالت از رفتن، خودداري کرد و در شهر ماند.
شهر از ساکنين خالي شد و همهي مردم از پير و جوان به خارج شهر رفتند، ابراهيم چون شهر را خالي و بتکده را بدون نگهبان يافت قدم در بتکده گذاشت و در آن سالن مجلل که به انواع زينتها آراسته شده و بتها برحسب رتبه و مقام در جايگاه خود قرار داشتند، به تماشا پرداخت سپس با تمسخر و تحقير به آنها نگريست، سپس به شکستن آنها پرداخت و تنها بتي که از تبر ابراهيم در امان ماند، بت بزرگ بود و آن هم به اين منظور سالم ماند که پايهي استدلالهاي آينده و موجب تبرئه و نجات او باشد.
قوم پس از انجام مراسم عيد، به شهر بازگشتند و چون وضع درهم ريختهي معبد و بتهاي شکسته را ديدند بياندازه ناراحت و خشمناک شدند و از اهانتي که نسبت به بتها انجام گرفته بود سخت عصباني گشتند و درصدد بدست آوردن مجرم برآمدند و با هم ميگفتند: چه کسي اين عمل را با خدايان ما کرده است؟! همانا او از ستمکاران است.
بالأخره فهميدند که اين کار ابراهيم است. ابراهيم شناخته شد و در محلي که بت پرستان جمع آمده بودند براي محاکمه و انتقام احضار گرديد، از ابراهيم پرسيدند آيا تو اين کار را نسبت به خدايان ما انجام دادهاي؟! ابراهيم با بياني محکم گفت: بلکه بت بزرگ اين کار بر سر بتها آورده، از خودشان بپرسيد. نمروديان در برابر اين منطق، جز اينکه به عجز و ناتواني بتها اعتراف کنند چارهاي نداشتند، ابراهيم هم جز اين انتظاري نداشت لذا وقتي که قوم گفتند: بتها نميتوانند حرف بزنند و جوابي بگويند، ابراهيم بالافاصله با يک جمله اساس بت پرستي را درهم ريخت و آنها را سرزنش و ملامت کرد و گفت: اف بر شما و بر آن چه ميپرستيد.
نمروديان براي انتقام گرفتن از ابراهيم و ياري خدايان خود، تصميم به سوزانيدن ابراهيم گرفتند و چون جرم ابراهيم به عقيدهي آنان جنبهي عمومي داشت، بايد عموم طبقات در اين راه تشريک مساعي کنند و از اين ثواب بهرهمند گردند، از اين رو همهي مردم درصدد گرد آوردن هيزم برآمدند و چند روزي نگذشت که کوهي از هيزم فراهم آمد، آتش افروختند و شعلهي آن به آسمان بالا رفت، آن قدر هيزم زياد بود که آتشي عظيم و خطرناک در بيابان ايجاد شد و حرارت آتش به حدي رسيد که هيچ کس را ياراي نزديک شدن به آن نبود.
ابراهيم را بوسيلهي منجنيق ميان آتش پرتاب کردند و به اين وسيله آتش دل خود را فرو نشانيدند. ابراهيم در ميان شعلههاي آتش از ديدگان مردم ناپديد شد و غريو شادي از مردم برخاست.
هنگامي که ابراهيم ميان آتش پرتاب ميشد جبرئيل خود را به او رسانيد و گفت: اي ابراهيم آيا حاجتي داري؟ گفت: به تو حاجتي ندارم ولي به خداوند چرا. سپس از خدا درخواست کرد که مرا از آتش نجات بده. آتش به فرمان خداوند بر ابراهيم سرد و سلامت گرديد و خطر آتش و حرارت از او برداشته شد.
نمروديان که اين صحنه را مشاهده ميکردند با اعجاب و تحسين بر اين منظره خيره شدند. مردم که اين آيت بزرگ الهي را ديدند، به حقانيت دعوت ابراهيم پي بردند و بر آنها ثابت شد که راه راست، همان است که ابراهيم به آن دعوت ميکند. اما عناد و دشمني و همچنين حب جاه و مال مانع شد که به ابراهيم ايمان آورند، بدين جهت اکثر مردم در بت پرستي ماندند و فقط چند نفر انگشت شمار به آن حضرت گرويدند.
هنگامي که حضرت ابراهيم عليهالسلام سوار بر اسب از سرزمين کربلا عبور مينمود، اسبش به زمين خورد و ابراهيم عليهالسلام از اسب افتاد، سرش شکست و خون او جاري شد، آن گاه عرض کرد:پروردگارا چه خطايي از من صادر شد؟ در آن وقت اسبش به سخن درآمد و گفت: يا خليل الله از تو بسيار خجالت ميکشم، بدان که در اين زمين فرزند خاتم انبياء (امام حسين عليهالسلام) کشته ميشود، از اين رو خون تو جاري گشت تا موافق خون آن جناب شود.
موضوعات مرتبط: امام حسین و عاشوراپیامبران و عاشورا
برچسبها: عاشوراپیامبران و عاشوراحضرت ابراهیمکربلاامام حسینمحرم 94مطالب جدید برای محرمیا حسینشیعهimam hosseinshia
خداوند متعال، زمين را از دو روز آفريد و کوههاي سنگين را بر روي آن، قرار داد و وسايل زندگي و نيازمنديهاي ساکنين آن را، در دو روز به وجود آورد، سپس آسمان و پس از آن عرش را آفريد و خورشيد و ماه را ايجاد کرد، آن گاه فرشتگان را بوجود آورد که او را تسبيح و تقديس ميکنند و با اخلاص به عبادت او قيام دارند.
سپس ارادهي خداوند تعلق گرفت و حکمتش اقتضا کرد که آدم و فرزندان او را بيافريند تا در زمين ساکن شوند و آن را آباد کنند، پس فرشتگان را آگاه ساخت که به زودي مخلوق ديگري را ايجاد ميکند که در زمين تلاش کنند و در پست و بلند آن بگردند و نسل ايشان در نواحي مختلف آن پراکنده شوند، از روئيدنيهاي زمين بخورند و گنجينهها و معادن آن را استخراج کنند و برخي، جانشين برخي دگر باشند.
فرشتگان مخلوقاتي هستند که خداوند، آنان را براي پرستش خود برگزيد و نعمت خود را بر آنها تمام گردانيد و ايشان را به طاعت خود راهنمائي فرمود.
بر فرشتگان گران آمد که خداوند، مخلوقي جز آنان را بيافريند و بيمناک شدند که اين آفرينش در اثر تقصيري است که از آنها سر زده، و يا براي مخالفتي است که از بعضي ايشان بوجود آمده، بدين جهت براي تبرئه خود گفتند: خداوندا! با اينکه ما پيوسته به تسبيح و تقديست کمر بستهايم، چرا مخلوقي غير از ما ايجاد ميکني؟! در صورتي که آنها بر سر منافعي که در زمين است، اختلاف خواهند کرد و در روي زمين فساد بر پا خواهند نمود.
اين سخن را فرشتگان بدان جهت گفتند تا پاسخي از پروردگار بشنوند که شبههي ايشان زائل شود و وسوسهها از سينههاشان بيرون رود، و ديگر آنکه اميد داشتند که خداوند متعال آنها را در زمين جانشين قرار دهد، زيرا آنها به رعايت نعمت خداوند، سابقتر و به شناختن حق او شايستهتر بودند، و اين سؤال از جهت انکار بر کار خدا و شک در حکمت او، و همچنين از جهت عيب گويي آدم و فرزندان او نبود، زيرا فرشتگان اولياء مقربين و بندگان گرامي خداوند هستند که در سخن بر او پيشي نميگيرند و به دستور او کار ميکنند.
خداوند جوابي به آنها فرموده که دلهاشان آرام و خيالشان راحت شد، فرمود: من ميدانم آنچه را شما نميدانيد و در جانشين نمودن آدم، حکمتي ميبينم که شما از درک آن عاجزيد بزودي آن چه را اراده کردهام ميآفرينم و جانشين قرار ميدهم، آن گاه آن چه را از شما پنهان و مستور بود، خواهيد ديد، هنگامي که او را آفريديم و از روح خود در او دميدم او را سجده کنيد.
خداوند بدن آدم را از گل مخصوصي خلق کرد و از روح خود در آن دميد، نسيم حيات در پيکر او وزيد و بشري کامل و بيعيب کرديد پس از آن، خداوند به فرشتگان دستور داد که آدم را سجده کنند، آنان با فروتني فرمان خدا را پذيرفتند و آدم را تعظيم نمودند و در برابر او چهره به خاک نهادنند ولي شيطان با دستور حق مخالفت کرد و از سجده خودداري نمود.
خداوند، سبب سجده نکردن و تخلف او را پرسيد و فرمود: چه چيز مانع شد که آدم را سجده نکردي؟ خود را بزرگ شمردي يا از جملهي سرکشان بودي؟!
شيطان گمان کرد عنصر او از عنصر آدم بهتر و جوهرش پاکتر است و گمان کرد که هيچ کس به مقام ارجمند و منزلت رفيع او نميرسد و گفت: من از آدم بهترم، مرا از آتش آفريدي و او را از گل.
آشکارا به معصيت اقدام کرد و از مخالفت و تکبر خود پرده برداشت و از فرمان پروردگار سرپيچي نمود، آدمي را که خدا با دست قدرت خود آفريده بود، سجده نکرد و از کافرين گرديد.
خداوند او را به گناهش مجازات کرد و به او فرمود: از آسمان بيرون برو، زيرا تو از رحمت ما رانده شدهاي و لعنت شامل حال تو است تا روز قيامت، شيطان از پروردگار درخواست کرد که او را تا روز قيامت مهلت دهد و زنده بدارد، خداوند درخواست او را پذيرفت و به او فرمود: تا روز معين از مهلت داده شدگاني.
هنگامي که خواهش او قبول و درخواستش پذيرفته شد از احسان خدا تشکر نکرد، بلکه نعمت حق را با کفران پاداش داد و گفت: براي اين که مرا گمراه ساختي بر سر راه بندگانت مينشينم، و براي گمراه ساختن آنها در کمين هستم و کوشش مينمايم، سپس از پيش رو و از پشت سر و از راست و چپ نزد بندگانت ميآيم و بيشتر آنها را شکر گذار خود نخواهي يافت.
خداوند شيطان را از درگاه خود راند و خواستههاي او را پذيرفت و به وي گفت: اينک به راهي که انتخاب کردي برو، و هر يک از ايشان را که توانستي با صداي خود مضطرب و پريشان کن و با لشکريان سواره و پيادهي خود بر آنها بتاز و در اموال و اولاد با آنان شرکت کن، و آنان را با وعدههاي دروغ سرگرم کن و به آرزوهاي دور و دراز مشغول ساز ولي هرگز در گمراه ساختن کساني که عقيدهي محکم و عزم راسخ دارند و بندگان بااخلاص منند تو را آزاد نخواهم گذاشت و آنان مسلط نخواهم کرد. زيرا دلشان به تو بيتوجه و گوششان به حرف تو بدهکار نيست.
اما تصميمي که براي گمراه ساختن آدميان گرفتي، پس حساب تو در برابر اين گناه، سخت و مجازات تو بسيار بزرگ خواهد بود و من دوزخ را از تو و پيروانت پر خواهم کرد.
فرشتگان آدم را سجده کردند و به مقام ارجمند او در پيشگاه پروردگار اعتراف نمودند، ولي مثل اينکه آنها گمان ميکردند که از نظر علم و فهم از آدم برترند، بدين جهت خداوند متعال از علم خود به آدم عنايت کرد و او را به نور خود منور گردانيد و نامهاي مخلوق خود را به او ياد داد، آن گاه براي اين که عجز و قصور ملائکه آشکار شود و بفهمند که حکمت خدا مقتضي بود، کائنات را به آنها ارائه داد و فرمود: اگر راست ميگوئيد نامهاي اين آفريدگان را به من بگوئيد،
فرشتگان مبهوت از جواب عاجز شدند و به ناتواني و کوتاهي پايهي علم خود اعتراف کردند و گفتند: پروردگارا! ما جز از آنچه از تو آموختهايم چيزي نميدانيم همانا عالم و حکيم مطلق تويي، چون آدم از درياي فيض پروردگار قطرهاي و از پرتو علم او بهرهاي برداشته بود، خداوند به او دستور داد که آنچه فرشتگان ندانستند و از جوابش عاجز ماندند به ايشان خبر دهد، تا با اين وسيله فضيلت آدم و حکمت استخلاف او آشکار گردد، آدم به آنها خبر داد و سپس خداوند به آنها فرمود: آيا به شما نگفتم که من غيب آسمانها و زمين را ميدانم و بر کارهاي آشکار و پنهانتان عالمم؟ در اين هنگام فضيلت آدم بر ملائکه معلوم شد و راز آفرينش وي و حکمت استخلاف او را ديدند.
خداوند نعمت خود را از شيطان بازگرفت و از رحمت خود دور کرد آن گاه آدم و همسرش را در بهشت جاي داد و به وي گفت: نعمتي که به تو عطا کردهام به ياد داشته باش، تو را به خلقتي بديع آفريدم و بشري که ميخواستم بوجود آوردم و از روح خود در تو دميدم و فرشتگانم را به سجدهي تو واداشتم و بهرهاي از علم خودم را به تو بخشيدم و اين ابليس است که او را از رحمتم مأيوس ساختم و چون از فرمان من سرپيچي کرد او را لعنت کردم و اينک بهشت را که خانهاي جاويد است جايگاه تو قرار دادم اگر اطاعت من کني تو را براي هميشه در بهشت جاي خواهم داد و اگر پيمان مرا بشکني تو را از خانهام بيرون و به آتش خودم معذب خواهم نمود، بيدار باش که شيطان با تو و همسرت دشمن است، شما را از بهشت بيرون نکند که به بدبختي مبتلا ميشويد.
خداوند به آدم و همسرش اجازه داد که با خاطري آسوده از نعمتهاي بهشت استفاده کنند هر ميوهاي که خواستند بچينند ولي آنان را از نزديک شدن به يک درخت از درختان بهشت نهي کرد و براي آنکه پردهي ابهام برداشته شود و آن درخت را بشناسد، آن درخت را معين و به آن اشاره فرمود و آنان را از نزديک شدن به آن بيم داد که اگر به آن نزديک شوند يا از ميوهي آن بخورند در زمرهي ستمکاران محسوب خواهند شد و همچنين وعده داد که اگر از آن دوري کنند نعمتهاي بهشت را براي آنان دائمي و جاويد گرداند و هرگز روي گرسنگي و برهنگي را نبيند و تشنگي و سختي به آنها نرسد و فرمود: اي آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شويد و با فراغت خاطر هر چه خواستيد بخوريد ولي نزديک اين درخت نشويد که از ستمکاران خواهيد بود. همانا بر تو است که در بهشت گرسنه و برهنه نشوي و تشنگي نبيني و از آسيب گرمي آفتاب محفوظ باشي.
براي شيطان خيلي سخت و دشوار بود که آدم و همسرش در رفاه و خوشي باشند و او، راندهي درگاه خدا و دور از بهشت بسر برد، بدين جهت تصميم گرفت کاخ سعادت آنها را واژگون سازد و نعمت را از ايشان سلب کند. آري آدم همانست که او را از مقام عالي و ارجمندش به زير آورد و از نعمت و رضاي خدا دور کرد و بواسطهي همين آدم بود، که سرکشي و نابکاري او آشکار شد اينک بايد انتقام بکشد و با نيرنگ او را مذموم سازد، آهسته آهسته وارد بهشت شد و در آشکار و نهان با آدم سخن گفت، خود را دوست پاکدل و ناصح و بااخلاص معرفي کرد و براي بدست آوردن دل آدم تلاش فراوان نمود، از هر دري درآمد و از هر راهي وارد شد، علاقهي خود را با آدم و همسرش ابراز کرد و غرض خود را براي از دست رفتن نعمتهاي آنها اظهار داشت و گفت: خداوند شما را از خوردن اين درخت نهي نکرده مگر براي آنکه اگر بخوريد دو فرشته ميشويد يا در بهشت جاودان خواهيد بود.
شيطان ديد آدم و همسرش از پذيرفتن سخن او متوحش و از مشورت او گريزانند، به حرف او گوش نميدهند و نصيحتش را نميپذيرند، بدين جهت براي ايشان قسم ياد کرد که من خير خواه شمايم، قصد زيان و بدبختي شما را ندارم، قسم ياد کرد تا پاکدلي و خير خواهي خود را ثابت کند و بدون ترديد براي گمراه کردن آن دو، پافشاري و اصرار بسيار کرد و نيرنگ خود را با اين ترتيب به کار برد، بالأخره آدم و همسرش فريفته شدند و از آنها لغزش بزرگي بوجود آمد.
چون آدم و حوا از فرمان خدا بيرون رفتند، خداوند نعمت خود را از ايشان گرفت و بهشت را بر آنها حرام کرد و به آنها فرمود: مگر من شما را از نزديک شدن به اين درخت نهي نکردم و نگفتم که شيطان دشمن آشکار شما است؟
آدم و همسرش به درگاه خداوند بازگشت و توبه نمودند و از کردهي خود پشيمان شدند و گفتند: پروردگارا! ما به خويشتن ستم کرديم و اگر تو ما را نيامرزي و بر ما رحم نکني از زيانکاران خواهيم بود، خداوند فرمود: بيرون رويد، منزل و جايگاه شما در زمين است و تا روز قيامت دشمن يکديگر خواهيد بود.
خداوند توبهي آنان را پذيرفت و فرمان داد تا از بهشت بيرون روند و به آنها اطلاع داد که دشمني بين ايشان و شيطان ادامه خواهد داشت.
وقتي که يک آدم عليهالسلام در اطراف زمين سير مينمود تا اينکه به سرزمين کربلا رسيد، پايش به چيزي برخورد کرد. سپس بر زمين افتاد و خون از پايش جاري شد، آنگاه سر به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا! آيا گناهي از من صادر گرديد که اين گونه مرا معاقب فرمودي؟ وحي رسيد: نه، ولکن فرزندت حسين عليهالسلام در اين مکان کشته ميشود، پس خون تو موافق خون او جاري شد.
عرض کرد: چه کسي قاتل اوست؟ وحي آمد که يزيد ملعون، پس او را لعن کن. پس از آنکه آدم عليهالسلام او را لعن نمود به سوي جبل عرفات روانه شد.
موضوعات مرتبط: امام حسین و عاشوراپیامبران و عاشورا
برچسبها: عاشوراپیامبران و عاشوراحضرت آدمکربلاامام حسینمحرم 94مطالب جدید برای محرمیا حسینشیعهimam hosseinshia
با اشک هایش دفتر خود را نور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هایش مجلس ماتم به پا شده است
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
"باز این چه شورش است که در جان واژه هاست
.
.
.
بقیه شعر در ادامه مطلب....
موضوعات مرتبط: مناسبتهامحرمامام حسین و عاشوراقیام عاشورا
برچسبها: امام حسینباز این چه شورش استبهترین شعر ها برای امام حسینشعر های برگزیره برای امام حسینمطالب جدید برای محرممحرم 94اما حسینشیعهامام علیshiaimam hosseinimam husseinimam hoseinHussein
عبدالله پسر ده ساله ی امام حسن مجتبی
شیر ده ساله طفل دیگر نیست / ننگ بر من اگر سپر نشوم
نفسم بند آمده عمه / قول می دهم که دردسر نشوم
نفسش را هنوز می شنوی / رحم کن که بی پدر نشوم
وای بر من اگر که پیش از او / بی سر و دست و پا و سرنشوم
عمه همه در ازدحام می خندند / جای یک جرعه ی آب
بر سوز جگر تشنه کام می خندند / تا دلش را بیشتر بسوزانند
بر زنان خیام می خندند / طبل را اهل کوفه می کوبند
در عوض اهل شام می خندند / سنگ ها بی بهانه می بارد
تیغ ها بی نیام می خندند / تازه اندوه ها شروع شده اند
رقص سر نیزه ها شروع شده است / عمه چشم مرا بگیر می میرم
کاکلش دست دشمن افتاد / یاد پرواز شیر خواره نمود
آستین را کشید و پاره نمود / گر چه او رفت بهر امدادش
گره افتاد فریادش / آنچه او دید گفتنش سخت است
گفتنش نه شنیدنش سخت است / داد زد ریشه ی هستی مرا نزنید
به دلم خیمه ی عزا نزنید / او عموی من است نا مردان
از پس و پیش بی هوا نزنید / دوره کرده اید باغبان مرا
ای تبر ها به شاخه ها نزنید / جای خالی نمانده در بدنش
اینقدر تیغ جا به جا نزنید / خاک را غرق رد پا نکنید
از عمویم مرا جدا نکنید / مادرش آمده به دیدارش
پیش مادر سر و صدا نکنید / ای عمو لاله ی حسن افتاد
به فدایت که دست من افتاد
موضوعات مرتبط: مناسبتهامحرمامام حسین و عاشوراقیام عاشورا
برچسبها: عبدالله بن حسن مجتبیامام حسینکربلادست افتادهحضرت زینببهترین اشعار برای عبدالله پسر امام حسینعبدالله (ع)محرم 94imam hoseinimam hosseinimam husseinامیرالمومنینامام علیشیعهShia
کربلا خواهی اگر از زینب کبری بگیر
چون کلید کربلا در اختیار زینب است
دفن می شد کربلا در کربلا ، دانی چرا ؟
کار ها بی سازمان می شد اگر زینب نبود
از نماز و مسجد و محراب آثاری نبود
بام مسجد بی اذان می شد اگر زینب نبود
موضوعات مرتبط: مناسبتهامحرمامام حسین و عاشورا
برچسبها: امام حسینحضرت زینبیا حسینامیرالمومنینیا علیجدید ترین مطالب برای امام حسینمحرم 94
متن کامل زیارت عاشورا با ترجمه فارسی
*- اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خِيَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِيَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ و َابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ
سلام بر تو اى ابا عبداللّه سلام بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى برگزيده خدا و فرزند برگزيده اش سلام بر تو اى فرزند امير مؤ منان و فرزند آقاى اوصياء
*- اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ
سلام بر تو اى فرزند فاطمه بانوى زنان جهانيان سلام بر تو اى که خدا خونخواهيش کند و فرزند چنين کسى و اى کشته اى که انتقام کشته گانت نگرفتى
*- اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
سلام بر تو و بر روانهائى که فرود آمدند به آستانت ، بر شما همگى از جانب من سلام خدا باد هميشه تا من برجايم و برجا است شب و روز
*- يا اَباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَ عَلى جَميعِ اَهْل ِالاِْسْلامِ
اى ابا عبداللّه براستى بزرگ شد سوگوارى تو و گران و عظيم گشت مصيبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام
*- و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصيبَتُكَ فِى السَّمواتِ عَلى جَميعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ
و گران و عظيم گشت مصيبت تو در آسمانها بر همه اهل آسمانها پس خدا لعنت کند مردمى را که ريختند شالوده ستم و بيدادگرى را بر شما خاندان
*- وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ و َاَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فيها
و خدا لعنت کند مردمى را که کنار زدند شما را از مقام مخصوصتان و دور کردند شما را از آن مرتبه هائى که خداوند آن رتبه ها را به شما داده بود
*- و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِكُمْ
و خدا لعنت کند مردمى که شما را کشتند و خدا لعنت کند آنانكه تهيه اسباب کردند براى کشندگان شما تا آنها توانستند با شما بجنگند
*- بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِياَّئِهِم
بيزارى جويم بسوى خدا و بسوى شما از ايشان و از پيروان و دنبال روندگانشان و دوستانشان
*- يا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ
اى اباعبداللّه من تسليمم و در صلحم با کسى که با شما در صلح است و در جنگم با هر کس که با شما در جنگ است تا روز قيامت
*- وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِيادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنى اُمَيَّةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ
و خدا لعنت کند خاندان زياد و خاندان مروان را و خدا لعنت کند بنى اميه را همگى و خدا لعنت کند فرزند مرجانه (ابن زياد) را
......
بقیه زیارت در ادامه مطلب......
موضوعات مرتبط: مناسبتهامحرمامام حسین و عاشورا
برچسبها: متن کامل زیارت عاشورا با ترجمه فارسی زیارت عاشورازیارت عاشورا با ترجمه فارسیزیارت امام حسینیا حسینمتن فارسی زیارت عاشوراامام حسینمحرم 94بهترین مطالب برای امام حسینبهترین مطالب برای عاشورابهترین مطالب برای محرم 94imam husseinShiaامیرالمومنینیا علی